سلام
به پیشنهاد دوست و استاد عزیزم محمدرضا شعبانعلی در نوشته ی "چه باید کرد" تصمیم گرفتم بنویسم. نوشتنی از جنس پاره کردن و دور ریختن. برای دو منظور. یکی تخلیه ذهن و دیگری نوشتن حال روزانه که بعد مدتی تغییر را احساس کنیم در خودمان.
ادامه مطلببعد از 50 روز از ی ماشین بالاخره در 26 دی ماه ماشین پیدا شد.
محترم چهار قلم اساسی را خیلی تمیز باز کرده بود و بابت اینکه بیش از نیازش به ماشین صدمه نزده بود و چیزی را خراب نکرده بود خدا را شاکرم.
امروز با جرثقیل ماشین را به درب منزل آوردم و در پی تهیه اقلام نایاب از این سو به آن سو میرفتم و جواب "رد" میشنیدم.
تا بالاخره یکی پیدا شد و قطعات را برایمان از تهران سفارش داد.
یک کلاس خصوصی طراحی سایت داشتم که به خاطر مشکل دانشجو کنسل شد.
اخبار رو خیلی پیگیری نکردم و ذهنم رو درگیر نکردم.
اینستاگرامم رو چون خیلی ذهنم رو درگیر میکرد پاک کردم از روی گوشیم.
هرچند به خاطر ماشین به خیلی از کارها نرسیدم اما استرس کمتری داشتم
درباره این سایت